مادرم به بیماری نفس تنگی گرفتار استٰ، وی
سالهاست ازین ناحیه رنج می برد هرچند معاینات فراوانی انجام داده ایم اما تا کنون
نتیجه مطلوب بدست نیاورده ایم.
دقیق یک ماه قبل به تاریخ پانزدهم ماه دلو 1390
هجری شمسی مادرم در یک وضعیت بسیار سخت ساعت هشت شب به شفاخانه ئی ابن سینا که یکی از شفاخانه های نامدار شهر کابل بوده و
مهم ترین شفاخانه که در راستای این بیماری فعالیت دارد میباشد منتقل گردید،
آیا دوستان میدانند با چه وضعیتی درین شفاخانه
مهم و نامدار مواجه شدیم؟
اول اینکه زمانی وارد شفاخانه شدیم مادرم که هر
لحظه نفس گرفتنش مشکل تر از قبل میشد به گرفتن اکسیجن فوری نیاز داشت وقتی به
مسئولین شفاخانه گفتم اکسیجن، اکسیجن، اکسیجن، داکتر صاحب نوکریوال آمده و میخواست
ماشین اکسیجن را عیار بکند متاسفانه بگویم در
شفاخانه پلستری وجود نداشت تا پایپ اکسیجن را نصب بکنند،
وقتی در یک شفاخانه حتی یک پلستری موجود نباشد
آیا به چنین شفاخانه ئی، شفاخانه گفته میشود؟
دوم اینکه شخص خودم رفته از دواخانه ئی که نزدیک
شفاخانه واقع بود پلستر را آوردم و اکسیجن به مادرم رسید و مادرم نفس راحت کشید
اما بعد از یکساعت یا دو ساعتی که مادرم نسبتاّ راحت شده بود به ما گفته شد که ما
در شفاخانه جای برای بستر شدن نداریم شما بروید یک ماشین اکسیجن خریداری نموده و
ما یک نسخه برایتان می نویسیم این دوا ها را در خانه تطبیق نمائید مریض تان صحت
میشود، خوب ما هم همین کار را کردیم اما زمانی به خانه رسیدیم وضعیت مادرم به سطح
رسید که نه ااکسیجن کار آمد بود و نه دوا های ارائه شده توسط داکتر محترم.
خوب بالاخره مادرم را به یک وضعیت کاملاّ سخت به
یکی از شفاخانه های نامدار دیگر که جایش نیست که نامش را ذکر بکنم انتقال دادیم
خوب ما از کار کرد ها و زحمات و مدیریت این شفاخانه بسیار راضی هستیم، وقتی داخل
شفاخانه شدیم ما با یک پیشامد بسیار نیک و برخورد بسیار انسان دوستانه مسئولین
درین شفاخانه برخوردیم و بالاخره اینها امر بستری مادرم را در این شفاخانه دادند.
ناگفته نباید گذاشت که این شفاخانه هم بروی
کسانی باز است که در یکی از بخش های نظامی دولت وظیفه دارند و یا هم اینکه کسی را
درین بخش ها به عنوان واسطه می شناسند، افرادیکه در بخش های نظامی کسی ندارند تا
به گونه ئی از این شفاخانه استفاده بکنند با وضعیت شفاخانه های همچون ابن سینا
باید بمیرند.
مادرم بعد از گذشتاندن یک هفته در این شفاخانه
کاملاّ صحت به نظر میرسید و داکتران مسئول هم به ما گفتند باید مریض را به خانه
منتقل سازیم خوب ما هم همین کار را کردیم، مادرم کاملاّ صحت شده بود ما همه بسیار
خوش بودیم اما بعد از گذشت یک هفته در خانه مادرم با وضعیت سختر از قبل روبرو شد
تا بالاخره مادرم را دوباره به این شفاخانه منتقل ساختیم.
خوب، برای بار دوم مادرم مدت ده یوم درین
شفاخانه بستری شد اما زحمات دکتوران در
قبال بیماری مادرم بیهوده بودند و به کدام نتیجه مطلوب نرسیدند تا بالاخره
دو روز قبل به تاریخ هفدهم ما حوت 1390 برایم از شفاخانه اطلاع دادند که باید مریض
را یا به پاکستان و یا هم هندوستان منتقل سازیم،
درین زمان وضعیت طوریست که مادرم بنا به مریضی عایده اش نه توسط موتر میتواند سفر بکنند و نه هم توسط
طیاره، خوب من و برادرم که دوشا دوش هم بودیم ازین وضعیت بسیار و بسیار رنج
میدیدیم تا اینکه یکی از همکارانم به اسم حیدر به ما آدرس بعضی کمپنی های خصوصی را
دادند که خدمات امبولانس را دارند و ما میتوانیم از این خدمات استفاده بکنید،
بالاخره این کمپنی را دریافتیم و با ایشان در مورد صحبت کردیم ایشان به ما گفتند
بلی ما این خدمات را داریم، خوب ما از چگونگی ارائه این خدمات پرسیدیم، گفتند:
هزینه امبولانس از کابل الی تورخم مبلغ
15000 پانزده هزار افغانی میباشد و
از تورخم الی اسلام آباد پاکستان مبلغ
18000 هژده هزار کلدار پاکستانی.
وضعیت اقتصادی هم در جائی قرار دارد که تهیه این
همه مصارف بسیار مشکل ساز میباشد، اما بالاخره با سعی و کوشش توانستیم این هزینه
را آماده کنیم و مادرم را به پاکستان انتقال دهیم.
سوالات که اینجا مطرح است این است که:
1: مریضان ما باید تا چه وقتی به پاکستان و یا
هم کشوری دیگری مراجعه نمایند؟
2: افراد و اشخاصیکه حتی نمیتوانند مواد غذایی و ضروریات اولیه فرزندان شان را روزانه تهیه نمایند، آنها چگونه این هزینه ها را مهیا سازند، آیا
مریضان آنها باید بمیرند؟
3: این ماشین آلات که گفته میشود در شفاخانه های
پاکستان ویا کشور های دیگر وجود دارد آیا افغانستان اجازه وارد کردن آنها را برای
شفاخانه های خویش ندارد؟
4: مایان که در کابل مرکز افغانستان با چنین
وضعیتی مواجه هستیم آیا وضعیت آنهائیکه در ولایات دور افتاده زیست دارند چگونه
است؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر