تاریخ هژدهم ماه حوت بود و حوالی ساعت دوازده
چاشت هنگامیکه در دفتر کارم بودم، خبر وفات مارشال محمد قسیم فهیم معاون اول ریاست
جمهوری افغانستان زنگ گوش های ما را به صدا در آورد، انالله و اناالیه راجعون،
به همین مناسبت سه روز ماتم ملی در افغانستان
اعلان شد، که این اعلامیه با سوی تعبیر از طرف روسای دفتر ما رخصتی پنداشته شد و
از طرف مسئول بخش اداری به همه کارمندان این دفتر ایمیل آگاهی رخصتی تا سه روز
دیگر فرستاده شد، تا چند لحظه ئی من با چند تن از همکارانم پلان گذراندن رخصتی های
خود را جهت رفتن به بعضی از ولایات ترتیب دادیم، و یکتن از همکارانم که فامیلش در
یک ولایت دور دست زندگی میکنند تکت طیاره خود را نیز گرفت و روانه ئی میدان هوائی
کابل شد تا روز های رخصتی را با فامیلش سپری کند، اما هنوز یکساعت نگذشته بود
وهمکارم در نزدیکی هواپیما قرار داشت تا عازم شهری که فامیلش آنجا زندگی میکنند
شود، که دوباره اعلام فسخ رخصتی طنین بخش گوش های ما شد و بر لحظه ئی ازینکه رخصتی
های ما فسخ شده بود سکوت کرده بودیم و افسوس میخوردیم که کاش فسخ نمیشد، از همه
جالب این بود که همکارم از میدان هوائی از نزدیکی هوا پیما با چهره خسته و افسرده
برگشت.
این یکی از خاطره های خیلی جالب در امور کاری تا
امروز برایم است که تا دو روز دیگر بعد از برگشت همکارم از میدان هوائی این خبر
نقل مجلس همه همکاران در دفتر بود!!!