امشب گرد هم آمده ایم تا به مناسبت نامزدی احمد سیر جان
لحظه یی با هم بخندیم، بخوانیم، برقصیم وبالاخره با هم خوش باشیم
احمد سیر از جمله دوست های نازنین و مهربانم است که شش سال
قبل هفت سال با هم دوش به دوش، لحظه به لحظه، کوچه و پس کوچه های ایام نوجوانی را
گذراندیم، جا دارد تا یکی از خاطرات به یاد ماندنی که از باهم بودن با احمد سیر
دارم را بیان کنم، البته این خاطره از روزهای گرم تابستان و بازی والیبال سالهای
1385 و 1386 است.
روز های گرم تابستان بود و بنده با جمع از دوستانم که در
جغرافیایی واحد (نساجی بگرامی ولایت کابل) زندگی داشتیم همه در سنین 17-25 قرار
داشتیم و روز ها را در بازی والیبال و فوتبال میگذرانیدیم، روزی قرار بر این شد تا
بیست بیست افغانی از همدیگر جمع آوری کرده و یک توپ جدید خریداری نمائیم، توپ خریده
شد و چند روزی با توپ جدید تمریناتی هم داشتیم، بعد از چند روزی در جریان تمرین
میان اسد الله جان و احمد سیر جان (دو دوستم) اختلاف نظر رخ داد، بالاخره قصه به
جایی رسید که احمد سیر گفت: من ازین پس دیگر والیبال نمیکنم و ازینکه در خریدن این
توپ بیست افغانی سهم دارم در عوض سهم خود یکی دو خانه های توپ را پاره میکنم...!
این از خاطره های خیلی شیرین و خیلی به یاد ماندنی برایم
است و هر زمانی به یاد آن خاطرات و آن زمان ها میافتم بغضی گلویم را میگیرد و اشک چشمانم فواره میکشد،
روزگار مارا برای همیش باهم یکجا نگذاشت و در سال 1388 بنده را از جمع دوستانم به
گونه نسبی جدا ساخت (از ساحه متذکره به ده دانا کابل نقل مکان کردیم) اما آنچه
شادم میسازد اینست که با وجود فاصله که میان ما ایجاد شده خوشبختانه میان قلب های
ما هیچ تحولی نتوانست فاصله ایجاد کند.
قصه را کوتاه کنم حدود دو هفته قبل این عزیزم (احمد سیر)
پیوند تازه یی زندگی اش را با شاه دخت رویاهای خود بست، به همین دلیل امشب گرد هم
آمدیم تا بر خوشی های همدیگر بیافزاییم و با هم بخندیم و بخوانیم و برقصیم و...
همین کار ها را کردیم، رقصیدیم، خندیدیم، آهنگ سرودیم، پر بازی کردیم و شب را تا
صبح بدون کدام پلک زدن سحر کردیم.
شرح تصویر از چپ به راست: منصورجان، اورنگ زیب، خود بنده، احمد سیرجان گل به گردن، عالم جان در عقب احمدسیر، هارون جان، ذبیح الله مشهور به سناتور، شیراب الدین (کسی که فقط سرش معلوم میشود)، ذبیرجان، و احمدبلاش جان.
شرح تصویر از چپ به راست: منصورجان، اورنگ زیب، خود بنده، احمد سیرجان گل به گردن، عالم جان در عقب احمدسیر، هارون جان، ذبیح الله مشهور به سناتور، شیراب الدین (کسی که فقط سرش معلوم میشود)، ذبیرجان، و احمدبلاش جان.